عشق و حال

از زندگی لذت ببریم

عشق و حال

از زندگی لذت ببریم

شعری جالب در مورد دید و بازدید عید


خونه مون عیدا پر از مهمونه
میرن مهمونا از اونا فقط آشغالاشون به جا می مونه

کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی؟
کجا رفت اون موز ؟ خدا میدونه !

جعبه خالیِ شیرینی هنوز ، گوشه طاقچه پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپز خونه ، شیرینیش کجاست ؟ خدا میدونه

میرن مهمونا از اونا فقط ، جعبه ی خالی به جا می مونه
از بس خونه رو به هم می ریزن ، آدم مثل خر تو گل می مونه

یکی نیست بگه خدا وکیلی ، جای پوست پسته توی قندونه ؟؟؟
قند نصفه ی عمو جون هنوز ، خیس و لهیده ته فنجونه

حالا خداییش قندش مهم نیست ، کنار اون قند نصف دندونه !
میرن مهمونا از اونا فقط ، نصفه ی دندون به جا میمونه

پسته ی خندون ، بادوم شیرین ، فندق درباز مال مهمونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت ، که از این آجیل ، به غیر تخمه ، واسه ما بعدها چی چی میمونه ؟؟

ملانصرالدین

یه روز ملانصرالدین از یه روستایی رد می شد.مردم اون روستا جلویش را گرفتند. 

گفتند شما طبابت بلدیت؟ 

ملانصرالدین گفت:بله من یکی از رشته هایی که خوندم طبابت بوده. 

ملانصردینو بردندش بالا سر مریض.یه نگاهی به مریض کردو گفت: 

دوتا سیخ کباب بیارید.کبابو آوردن خورد.گفت دوتاسیخ دیگه هم بیارید.اون هم خوردودوتا چایی هم بیاریدو..............تواین حین مریضه مرد.مردم گفتند توکه یه نفرکشتی. 

گفت :نه .دونفر داشتن می مردند یه نفرشون را نجات دادم . 

اونی که داشت از گرسنگی می مردو نجات دادم.