ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خونه مون عیدا پر از مهمونه
میرن مهمونا از اونا فقط آشغالاشون به جا می مونه
کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی؟
کجا رفت اون موز ؟ خدا میدونه !
جعبه خالیِ شیرینی هنوز ، گوشه طاقچه پیش گلدونه
عطرش پیچیده تا آشپز خونه ، شیرینیش کجاست ؟ خدا میدونه
میرن مهمونا از اونا فقط ، جعبه ی خالی به جا می مونه
از بس خونه رو به هم می ریزن ، آدم مثل خر تو گل می مونه
یکی نیست بگه خدا وکیلی ، جای پوست پسته توی قندونه ؟؟؟
قند نصفه ی عمو جون هنوز ، خیس و لهیده ته فنجونه
حالا خداییش قندش مهم نیست ، کنار اون قند نصف دندونه !
میرن مهمونا از اونا فقط ، نصفه ی دندون به جا میمونه
پسته ی خندون ، بادوم شیرین ، فندق درباز مال مهمونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت ، که از این آجیل ، به غیر تخمه ، واسه ما بعدها چی چی میمونه ؟؟
یه روز ملانصرالدین از یه روستایی رد می شد.مردم اون روستا جلویش را گرفتند.
گفتند شما طبابت بلدیت؟
ملانصرالدین گفت:بله من یکی از رشته هایی که خوندم طبابت بوده.
ملانصردینو بردندش بالا سر مریض.یه نگاهی به مریض کردو گفت:
دوتا سیخ کباب بیارید.کبابو آوردن خورد.گفت دوتاسیخ دیگه هم بیارید.اون هم خوردودوتا چایی هم بیاریدو..............تواین حین مریضه مرد.مردم گفتند توکه یه نفرکشتی.
گفت :نه .دونفر داشتن می مردند یه نفرشون را نجات دادم .
اونی که داشت از گرسنگی می مردو نجات دادم.